راه پیمای. مخفف راه پیماینده. مسافر. (ناظم الاطباء). رهرو: پایکوبان میشود زآوازۀ طبل رحیل خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد. صائب تبریزی (از بهار عجم). و رجوع به راه پیمای شود
راه پیمای. مخفف راه پیماینده. مسافر. (ناظم الاطباء). رهرو: پایکوبان میشود زآوازۀ طبل رحیل خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد. صائب تبریزی (از بهار عجم). و رجوع به راه پیمای شود
ماه طلعت، آن که سیمای وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، از اسمای محبوب است، (آنندراج)، مه سیما، ماهرخ، ماهرو، ماهروی، ماه چهره: ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را، حافظ، به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی، حافظ، عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما، (حبیب السیر ص 123)، دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را کتان کی پردۀ آن ماه سیما می تواند شد، صائب (از آنندراج)
ماه طلعت، آن که سیمای وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، از اسمای محبوب است، (آنندراج)، مه سیما، ماهرخ، ماهرو، ماهروی، ماه چهره: ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را، حافظ، به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی، حافظ، عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما، (حبیب السیر ص 123)، دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را کتان کی پردۀ آن ماه سیما می تواند شد، صائب (از آنندراج)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 241هزارگزی جنوب کهنوج و3هزارگزی باختری راه مالرو انگهران، جاسک، مردم این ده 25 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 241هزارگزی جنوب کهنوج و3هزارگزی باختری راه مالرو انگهران، جاسک، مردم این ده 25 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
راه پیما. راه پیماینده. روندۀ راه. که راه طی کند. که راه پیماید. که راه رود. راهرو: کعبه صفتند و راه پیما باور کنی که آسمان و ماهند. خاقانی. و رجوع به راه پیما شود
راه پیما. راه پیماینده. روندۀ راه. که راه طی کند. که راه پیماید. که راه رود. راهرو: کعبه صفتند و راه پیما باور کنی که آسمان و ماهند. خاقانی. و رجوع به راه پیما شود